چندروزه...

چندروزه......

عزاست ، عزاست امروز.... روز عزاست امروز.... متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False"> چندروزه......

چندروزه......

چندروزه......

چندروزه......

از خواب بیدار شد.بدجور سردش بود.بدن نحیفش میلرزید.یک «یا علی» گفت و از رختخواب حقارت بارش برخاست.از پنجره نگاهی به بیرون انداخت.هوا هنوز تاریک بود.احساس میکرد که پیکر نحیفش رمق ندارد.ولی چاره ای نبود.با قدم های کوتاه به سوی دستشویی رفت و وضویش را گرفت.سجاده کهنه اش را پهن کرد.با خلوص نیت نمازش را خواند.سجاده اش را مرتب کرد و لنگ لنگان به سوی اتاق پیرزن رفت و وارد ان شد.پیرزن حالش خوب نبود.در خواب با خودش حرف میزد و هذیان میگفت.پیرمرد برای چندمین بار دلش به درد آمد.قطره اشکی از گوشه چشمانش چکید. لباس هایش را پوشید.لباس هایی که شاید برای هزارمین بار پوشیده بود و دیگر ژنده و پاره شده بود.دو بقچه ای که کنار در قرار داشت را برداشت و کفش های پاره را پوشید و از آن خانه نقلی خارج شد. هوای خیابان بدجور سرد و یخبندان بود.هنوز برفی نیامده بود ، اما سردی هوا خبر از آمدن برف میداد.پیرمرد یک قدم برداشت.پایش به سنگی گیر کرد و محکم زمین خورد.از درد ناله ای کرد و یک «یا علی» دیگر گفت از روی زمین بلند شد و لباس هایش را تکاند.چشم هایش خوب نمیدید و تقریبا نیمه کور شده بود.خودش هم این را میدانست.اما بضاعت مالی نداشت که چشم هایش را درمان کند و از آن مهم تر ، پیرزن را به پیش دکتر ببرد. گام های دیگرش را برداشت.مواظب بود که در آن کوچه که آسفالت هایش خراب شده بود و بیشترش خاکی بود ، دوباره زمین نخورد.ناخودآ چندروزه......

شازده کوچولو پرسید : تو سواد داری؟ روباه جواب داد : سواد مال آدماست ، من شعور دارم.     + اینم گوش بدید خیلی زیباست.   متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False"> ++ از همتون ناامید شدم.همش سه تا نظر واسه پست قبلی؟ :( نامردا کامنت بزارید دیگه.کم بودن حضورم تو وبلاگ دلیلی بر کامنت نذاشتن نمیشه. چندروزه......

....و بدین ترتیب بعد از یک ماه که به تست زدن و خرخونی گذشت ، به بلاگ وارد شده ، مطالب دوستان را مطالعه کرده ، برای آنان کامنت گذاشته ، کامنت های دوستان را جواب داده ، و مطالب زیر را با اجازه بزرگواران بلاگر تایپ مینمایم : 1- خدایا واقعاً این انصافه؟ زلزله ، دوباره زلزله ، بعدم گروه مرگ ، دوباره زلزله!!! خدایا واقعاً چه گناهی کردیم که این همه عذاب بر ما نازل میشه ؟؟ 2- اینو باید اول مینوشتم.امروز با کمی تأخیر بر شما مبارک باد !!! 3- خدایا لطفا به همه داغ دیدگان کرمانشاهی صبر و تحمل عنایت بفرما. 4- به این بلاگر عزیزی هم که داره این جمله رو میخونه هم سلامتی و تندرستی عنایت فرما. 5- آیا میدانستید که اگر در یک بادکنک بدمیم ، پر از باد و هوای نفس ما میشود؟خخخخخ 6- تشکر از اونایی که جدیداً منو دنبال کردن. 7- ممنون از شمایی که این پست رو خوندی ، تا پستی دیگر بدرود ! (احتمالاً تا دو ماه دیگه) چندروزه......

دیگه کم کم دارم یخ میزنم ، بخاری اتاقم همین امروز خراب شد(از این بخاری مدرن هاست ، اون قدیمیا عمرشون بیشتر بود).درس هم که دست از سر من بر نمیداره.تست پشت تست ، اصن باورتون میشه همش امروز رو سه ساعت خوابیدم؟ :(  تازه یه چندتا مشکل دیگم هست که شرح و توضیحشون تو این پست نمیگنجه ، سرما از یه طرف و درس از اونطرف ، حسابی کلافه م کردن ، به طوری که مخم حسابی هنگ کرده :(  فک کنین دارم با خودم فکر میکنم ، مامانم میاد تو اتاق میگه چته تو خودتی؟ منم میگم هان؟ چی گفتی؟  دوباره میپرسه چته؟ منم میگم پخم مخیده  :l (مخم پوکیده) بیا ، اینم نمونه ای از اثرات و مضرات درس خوندن ، باز هی بگید برو بخون واسه کنکور. :l  حالا هم برم ببینم با این سرما خوابم میبره یا نه. + جواب کامنت های این پست و پست قبلیو بعداً میدم. :) چندروزه......

اینجا مشهد است ، شهری که در تابستان آبپزت میکند و در پاییز و زمستان و اوایل بهار به واسطه تو انتقامش را از تابستان میگیرد :( آقا خدایی این چه وضعشه؟ تو هاشمیه یه فروشگاهی هست به نام هاکوپیان ، از اونجایی که من به تأثیر غیرقابل توصیف شیک پوشی بر زندگی معتقدم و با شروع شدن فصل سرما و افت دما تو مشهد ، تصمیم به خریدن یک عدد پالتوی مردانه گرفتم و دیروز به این فروشگاهی که عرض نمودم ، تشریف بردم. شاید باورتون نشه اما کف قیمت پالتوها 800 هزار تومان بود و سقف قیمت 2 میلیون و 200 هزار تومان !!! جالب اینجاست که نصف همین پالتوها جنس خوبی نداشتن و همه شون هم قیمت های بسیار بالا و گرون قیمت!!! همونطور که عرض کردم ، کلا به پوشیدن لبسای شیک خیلی حساسم و همیشه باید شیک بپوشم.پس به آقای پدر مراجعه کرده ، با کلی چانه زدن و التماس و درخواست 950 هزار تومان دریافت کرده و مجدداً به هاکوپیان بازگشته ، کلی پالتوی مشکی پروف کرده (حدود یک و نیم ساعت) ، سپس با پرداخت مبلغ یک عدد پالتوی مشکی اسپرت خریده و بر تن نمودم :) ینی خواستم بگم اگه خواستید تو این هوای سرد لباسی چیزی بخرید ف پالتو گزینه خوبیه ، هم گرم و نرمه ، هم شیکه. + مبالغ ذکر شده وقعی نیست اما بقیه داستان حقیقت دارد ( مطمعنم الان همتون با خودتون میگید وات دِ فااااااز؟ ) ++  ولی با وجود اینکه سرما نفله ت میکنه ، پاییز و زمستون رو با سرماش بیشتر از چندروزه......